شعری از علی اکبر یاغی تبار
تاریخ ارسال : 6 آبان 04
بخش : قوالب کلاسیک
زندگی جنگ نیست؛ یک سفر است
سفری سخت منتها دلچسب
شده این سختی گریبانگیر
با حضور خوش شما دلچسب
زندگی جنگ نیست؛ باور کن
زندگی جنگ نیست؛ این تکرار
کرده با استفاده از اطناب
شعر یاغیتبار را دلچسب
باشکوه است این دوروزهٔ پوچ
وقتی از خویش میکنم به تو کوچ
پس بیا و لباس رزم نپوش
سفری شو بیا بیا دلچسب!
فکر کن فکر کن د لامذهب
به سفر تا به ناکجای حیات
به سفر تا درون که دنیایی است
از هیاهوی بیصدا دلچسب
تو بر آنی که زندگی جنگ است؟
کور خواندی عزیز دیده و دل!
چمدان را ببند حاضر شو
ای به رنگ ترانهها دلچسب!
عشق هم استعارهای کلی است
از جنون و شعور و شرم حضور
شک نکن هممسیر گردنهگیر!
عشق را کرده این حیا دلچسب
عشق یعنی مهاجرت از خود
یا به واقع مسافرت از خود
تا کجا؟ تا تو؟ من چه میدانم؟
دست نگذار روی پا دلچسب!
بار و بندیل را ببند بس است
هرچه خوردی و هرچه خوابیدی
بزن از خود به چاک و راه بیفت
با من دیگرِ رهادلچسب
با تو چابک تو پشتهٔ شادی
تو سرآغاز هرچه آزادی
تا بدانسوی دشت و آبادی
میشود این سفر مرا دلچسب
گفته بودی لباس رزم بپوش؟
نه عزیزم! از این خبرها نیست
من و تو راهیانِ تاابدیم
از ازل چون غزل که با دلچسب_
مینویساندم به رسم خودش
دلنشین، دلشان، دلازکفبر
سخنی تازه میکند از من
دلچهمیدانم و چها دلچسب!
سعی کن مانعم شوی لطفاً
که اگر این جنون و این سودا
گر بگیرد جهان و هرچه در اوست
میشود شعلهور که تا دلچسب_
به سرانجام کار خود برسد
که خودش نیز اول کار است
پس بیا مانعم شو از گفتن
مانعم شو دِ دلربا! دلچسب!
این غزل از من است؟ نه هرگز!
این عسل از من است؟ نه هرگز!
شده این گفته، خودبهخود سرریز
شده این شعر، بیهوا دلچسب
دربیار آن لباس رزمت را
تن بکن آن لباس بزمت را
تا شود خاک تا خدا گلپوش
تا شود ارض تا سما دلچسب
باز تکرار میکنم خانم!
ای در این مرد آسمانشده گم!
زندگی جنگ نیست؛ یک سفر است
سفری سخت منتها دلچسب
علیاکبر یاغیتبار فیروزجائی
| لینک کوتاه : |
چاپ صفحه
