شعری از عزیز شبانی
تاریخ ارسال : 2 آبان 93
بخش : شعر امروز ایران
جاری در جاری یِ جهان
از گرما گرم کدام هنگامه
باز می گردیم ؟
که از دهان باز زمین
گام به گام
جنازه می بالد
و گور می روید
از گرداگردِ " گیتی ی ناهموار"
مرگ
بلعیدن را
دهان گشوده است .
این بار
می کارم
حنجره ام را
در زیر صخره های سنجار و
جار می زنم
جاری ی جهان را
- : پنجه های آفتابم را
در پشت شکیبایی کدام سنگ
پنهان کنم ؟
تا غبار کهنه ی کنیزی
تابناکِ تنشان را
کفن-پوش حجله های تاریک
نکند
- هزار و یک حجله ی تاریک
آواز های حنجره ام را
در ضیافت خنجر
در خون غلتیده است .-
-: برازنده ی قامتِ پسر بچه ها را
در پشت تلخ کدام خاربوته
پنهان کنم؟
تا تیغ های آخته
گلو-گاهشان را
در بوسه بارانی سرخ
شرحه
شرحه
نکند.
جر می دهم
حنجره ام را و جار می زنم
جاری ی جهان را
تا در صحراهای سوخته
زنجیرها
از تمام پاهای مغیلان - بوس
جرینگ
جرینگ
جرینگ
پاره شود.
این بار با حنجره ی کاشته در زیر سنگ
و ریخته روی خاک
از سنجار
جار می زنم
تا جهان جارو کند
غبار کهنه ی کنیزی را
جار می زنم
هی
جار می زنم
که همه ی تیغ های آخته
در غروب غلاف
به خاک
ریزد....
جار می زنم
تا دیگر هیچ گلویی
در هجوم هیچ خنجری
در دریچه های سرخ
آواز مرگ و تباهی
سر ندهد
***
سنجار و هجوم
حنجره وجار
جهان و جارو
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه