شعری از عرفان دلیری


شعری از عرفان دلیری نویسنده : عرفان دلیری
تاریخ ارسال :‌ 14 شهریور 04
بخش : شعر امروز ایران

 


 

 

کابوی

 


پهلو کشانده‌ام روی آب
و آبی نام دیگر چهره‌ام
با دو قوی سیاه بر شانه‌ام
تا دو قوی سفید به شانه‌ات
که بر سایه‌ هم هاشور می‌زنند
دستم به آب که می‌رسد
آبی هنوز نام دیگر چهره‌ام
دست می‌برَم
از گزش به لامسه‌یِ پوست
از تشنج صدا تا قوزک پا
ریخته‌ام از فرق سر کنار این نیلوفر هندی
گل برف بر دهان
و آبی همین آسمان بالای سرت
که روی نصف‌النهارِ تنت
باز مثل موجی به بازوی ساحل بزنم
با دو لیچارِ بر زبان
که علیه هم تشویش می‌شوند!
تا بیخ گلو روی آب تیغم
باله می‌رقصیدی وُ
از آب برنده‌تر بودی
و نشانی صدف دو مخروطی به سینه‌ات
که هر بار بر لبم می‌رسید
در آب وُ نمک با سایه‌ات رقصیده‌ام
با زبانِ اجدادی‌ام که وردِ زبانت بود
نقاب بر چهره‌ام گذاشتی
انگشت به انحنایت کشیدم
زبان روی گوشواره‌ای گوشتی
ماه قیام می‌کند تا هلالِ کمرت
دمر به طاق سینه‌ام افتاده‌ای
در اسفنجیِ تنم
نفس تنگی به زیرِ گلویت می‌زند
تا به زیرم بکشی بیشتر
و گوش ماهی از دو لاله‌یِ گوشم
صدایش به دریا نمی‌رسد
تا چشم کار می‌کند نام چهره‌ات آبی‌ست
و آبی هنوز...

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :