شعری از عارف معلمی

تاریخ ارسال : 4 مرداد 04
بخش : شعر امروز ایران
فیلمی بر سطح سیخ
تقطیع شعری از شریانهای امیر
جاریست کماکان در حمام فین
وَ بر کتیبههای سردر پژواکی هنوز
صـیـــحه مــیکــــشــــد از کــــــشــــــیــــــدگــیِ حــــــروف
[پنجاههزار تومان]
ورودیست یا خونبهای او؟
[ورود سگها ممنوع]
مبادا پنجهها در خاطره فرو برود
با یاد ِ جسد بازگردد
بوی نعش از این سطرها بلند
و نگهبان معذور باشد که استخوانهای امیر کفایت تمامی سگهای کاشان را نمیکند
گوشه موزه پارچهفروشی پاره پارههایش را حراج گذاشته:
اجناسم از رنگهای صددرصد طبیعیست خصوصا جگریها، ذغالیها
و شما سیخی مناسب
که بر سطحِ براقش خاطرات بازتابِ سوختهای دارند
جزغاله ها را کنار میزنم
بر لبه براق چهرهی من به سیخ کشیده شده
چهرهام را کنار میزنم
میبینم
پارچههایی که امیر آنقدر راضی بوده برای کفنش برده
خون، میدان دید جدیدی در او یافته وُ دور میزند
و سعی در تار وُ پودِ نخها بنبست میبافد
هرچند ناموفق اما
خونِ امیر در بافتِ پارچهها جریان یافته
و تمامِ بوتیک لخته بسته بر جدار موزه
جدا کنم اگر
خون اشتها باز میکند
کیست غذای او؟
یک دست را در پارچههای پشمی فرو میبرم
خاطرات قربانیشده گوسفندیست در لامسهام
نمیدانم منشا گرما از پشمهایش است یا از خون
دست دیگرم درون پارچههای کتان
آغشته از مزرعه پنبه وُ لطافتی هرسشده
در سرگذشت کشاورزی که مجبور بود آبهای زمینش را
از دو سوم بدنش تامین کند
بوتیکِ زمان
قربانیهایش را به شکلی مشتریپسند ویترین کرده
شرشر از سرسرای موزه
این قطرات زمانی در شستوشوی خون نقش داشتند
شاهدان قتلاند بیآنکه شهادتی داده باشند
به پاداش در مرتفعترین ناحیه آب سکنی گزیدند
در فواره
روحیست که از خفگی دست وُ پا میزند وُ از این خودآزاریِ ممتد برنمیخیزد
او ملتمسانه از تمامِ هنوز ها
برای تعلیق ِ این لحظه اصرار میورزد
شاید از بازدم ِ بیکرانِ فواره
دَمی که خفه شد را پس بگیرد
شاید بین خطوط ِ اسلیمی
رگهایی از امیر را بیابد
روحی که سرگردانیاش تقطیع شده بین قطرات
وقتی فواره
پیوندِ ناموفقِ حوض است با آسمان
لینک کوتاه : |
