شعری از عابد اسماعیلی


شعری از عابد اسماعیلی نویسنده : عابد اسماعیلی
تاریخ ارسال :‌ 31 شهریور 99
بخش : قوالب کلاسیک

پسارو
 
سخت است که دل همیشگی رو باشد
شادی تو روی شاخ آهو باشد
حرفی نزنی و چند پهلو باشد
 
در فکر فرار از منی اما من↓
 
اندازه‌ی‌ بغض ژاکت پشمیتم
سبز لجنیِ دامنِ یشمیتم
من لای درِ تو مانده‌ام: چشمی‌تم
 
در فکر فرار از توام اما من↓
 
پاندای اسیر در خزِ پالتوتم  
من یقه‌ی‌ انگلیسی مانتوتم
مادون سکوت و ماوراءِ صوتم
 
در فکر فرار از منی اما تو↓
 
با دکمه‌ی‌ مخفی کتم خوابیدی
ماهی شدی و توی سرم تابیدی
سوهان خوردی، روح مرا سابیدی
 
در فکر فرار از توام اما تو↓
 
پشت لبه‌ی‌ کیف و کلاهم هستی
اسطوره‌ی‌ ذهنِ زا به راهم هستی
دیوار ته ِفرودگاهم هستی
 
شاید روزی به تو اصابت بکنم
 
ثابت بکنم که مرگ نزدیکتر است
ثابت بکنم که روز تاریکتر است
بی‌تو کمد از قفس تراژیک‌تر است
 
یک عمر گلم کنار جا کفشی بود
 
غم با همه جاش رفت و آمد دارد
این برکه‌ی بی‌روح چرا مد دارد
رویای فرار هم پیامد دارد؟
 
تنها تو و خواجه حافظ و... ‌می‌دانید
 
منبعد نبینم بروی در لاکت
نگذار که بوی بد بگیرد خاکت
این جانور عجیب و چندشناکت↓
 
وسعش برسد به خانه برمی‌گردد
 

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :