شعری از صالح بوعذار
تاریخ ارسال : 31 مرداد 97
بخش : شعر امروز ایران
"مویهی رود "
در شهریورِ
هذیان
شرابههای شوکران
میدود
در شریان شط
و صفیر گلولههای همسایه،
خواب سپید نخلستانهای شهر را،
پاره
پاره میکند
و عبای شهر،
با سیویک
گلوله،
سربآجین میشود
▫️▫️▫️
ماهیان شط،
پوکههای پوک به دهان،
بر تن سرد رود،
رژه میروند
و خرچنگها،
با انبر
کینه،
تن ساحل را،
شرحه شرحه میکنند
▫️▫️▫️
در آنسوی کارون،
سلمی،
با سرنای سکوت،
- با داس اساطیر -
تن سرد زمین را،
میخراشد
و در حفرههای سرد و سیاه،
مردگان را،
عمود،
در عمیق زمین
میکارد
و در دهان
هر سیاوش،
هستهی خرمایی،
مینشاند
و گیسوانش را،
به زلفهای جاری رود،
گره میزند
و نگاهش را،
به طرههای سوختهی نخلها،
میدوزد
▫️▫️▫️
و من،
از کله سحر،
تا بوق سگ،
در خویش راه میروم
تنم را،
شخم میزنم
و استخوانهای پوسیدهی نیاکانم را،
آسیاب
میکنم
و نان برشتهی درد را،
از بالای پل کمرشکستهی خرم-شهر
در دهان سرخ شط،
میریزم
کارون
به خود میپیچد،
و "بنیها" سر از آب گلآلود٭
در میآورند
و در دهان،
هر یک،
تکهای آینه است!
بنی٭ نوعی ماهی جنوبی
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه