شعری از شمس آقاجانی


شعری از شمس آقاجانی نویسنده : شمس آقاجانی
تاریخ ارسال :‌ 29 اسفند 00
بخش : شعر امروز ایران

 


 
«کرونا» ویروس 44

 

 
صبح زودِ سردِ زمستان
شمعدانی ما گل داد
اما فقط یکی
 
عصر همان روز شنیدم
نفسش را نکشید دیگر
بکتاش آبتین
 
بین این دو اصلا رابطه‌ای نیست می‌دانم
اما کسی که بی‌وجدان شده
رابطه را می‌خواهد چه کار!
اما شما بیش‌تر از همه می‌دانید
که کار کرونا نبود به تنهایی

 
این از آن زخم‌هایی‌ست که هر روز کار‌ی می‌کند
و سال‌ها و ما‌ه‌ها هر چه بگذرند
آن را کاری‌تر می‌کنند
چون همه می‌دانند
و شما بهتر از همه می‌دانید
کرونا کاره‌ای نبود به تنهایی

 
شعرهایش مستقل نیستند
از پاهای کبودِ در زنجیر
و در عین حال رها هستند
از این پاهای کبودِ در زنجیر
کرونا چه کاره بود!؟
آن تختخواب و آن پابند را
فراموش نمی‌کند تاریخ
هر جوری‌اش که بنویسند
و آن خنده‌های بلند همیشگی را
از یک بچه‌ی با مرام شهر ری
هر جوری‌اش که خاک کنند

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :