شعری از شادی آفرین آرش


شعری از شادی آفرین آرش نویسنده : شادی آفرین آرش
تاریخ ارسال :‌ 4 اردیبهشت 04
بخش : شعر امروز ایران

شعرِ بلندِ خوابتاب؛

 

سایه‌ات را
پهن کرده‌ام
بر بندِ خواب
خوابتاب بخورد

یک صندلی
در گوشه‌ی سکوت نشسته
و چشم‌های بسته‌ات
آسمان را پاک می‌کند

یک ماهِ بی‌حرف
دستش را گذاشته
روی پیشانیِ داغدارِ شب

بخواب...
من، کنار نبودنت
تاب می‌نوشم

شب
روی شانه‌ات خم شده

نه پنجره‌ای،
نه صدا—
عبورِ نگاهت
از  بالشی
که دیگر گرم نیست

ماه
انحنایِ ناتمام
بر  پوستِ تاریکی

خواب
درِ بی‌صدا

بخواب...
همه‌ی نبودنت
به شکلِ سایه‌ای
از من
می‌گذرد

چشم‌های تو
اقلیما
دو ستاره‌ی روشن
در شبِ قابیل
که ماه را می‌کُشت ــ

من،
با طنابی از نور
پرت می‌شدم
به پشتِ خواب‌های تو،
جایی که ظلمت
نامِ دیگرِ بوسه بود

وَ ضربه‌ای که به خشم
به خون
به التماسِ ته‌مانده‌ی عشق 
اقلیما را
به رمز
فریاد می‌زد:

الف، قاف، لام، ی، میم، الف

حروفِ تو
از دهانِ خدا
به خاک افتاد
بی‌دستورِ زبان،
بی‌نقطه،
بی‌وقفه ــ

اقلیما
میانِ زخم وُ صدا
قد کشید
تا کسی،
مرا،
از  جنایتِ تو
باز نخوانَد~

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :