شعری از سینا دژاگه
تاریخ ارسال : 6 آبان 04
بخش : قوالب کلاسیک
ناله میکرد یک کبوتر پیر
در دهان گرسنهی گربه
مینوشتم که مرگ دور شود
نامهای نانجیب و دلخور به...
توی اخبار خانمی میگفت:
«خفه شید آسمون پر از سربه»
مینشستم کنار گلدانها
خیره به کرمهای نصف شده
در سرم میدوید هر لحظه
عابری با دو پای نصف شده
«مرگ مرگیده مرگ را در مر...گ»
خسته از این هجای نصف شده
میشنیدم صدایی از کوچه
رفتگر داشت از معین میخواند
باز همسایهی بغلدستی
داشت «ایّاک نستعین» میخواند
مغز من گاز میگرفت مرا
و دلم را به کفر و کین میخواند
لشکر خنگ و کور مورچهها
سوسکی زهرخورده میخوردند
دانه دانه... کنار موزاییک
در تب و تاب هیچ میمردند
بندپایان شوکران خورده
شعر را رو به مرگ میبردند
شیر آب نشسته در پستو
بر تن خاک، گریه تف میکرد
بغض من در رثای هر قطره
شعر میشد وَ شعر پُف میکرد
عمق و کوتاهی روایتها
هی مرا آنتوان چخوف میکرد
تیربرقان هوار میکردند:
از بلندای شهر بیزاریم
پمپها جیغ و داد میکردند:
از زمین اشکها طلبکاریم
و صدایی به جدّیت میگفت:
آهنآلات هم خریداریم
قفلِ در از کلافگی پر بود
خسته از رقص چرت دستهکلید
و غریو کلاغهای مریض
مثل تیغی خزیده روی ورید
از قضا شاعری که من بودم
از هجوم زوال میترسید
در ترکهای پلههای حیاط
جای خالی شعر حس میشد
در طلوع وقیح خندهی صبح
چهرهی آسمان نجس میشد
زیر حجم هزار خورچین نور
داشت چشمان من پرس میشد
پنجرکهای خسته از خورشید
هی کفنپوش میشدند که باز...
استرسهای روزمرهی من
پشت هم جوش میشدند که باز...
بیتهای نخوانده در سر من
هی فراموش میشدند که باز...
شاعری در خودش تپیده شود
شاعری که به مرگ تن داده
شاعری که شبیه «چاک نولاند»
در سکوت جزیره افتاده
شاعری که همیشه چپ کرده
در غم مستقیم هر جاده
مینوشتم که مرگ دور شود
نامهای به... که مرگ دور شود
کاش میشد که مرگ دور شود
اشتهایم به مرگ کور شود
کاش میشد که رنج اوبژکتیو
خالی از سوژهی شعور شود
| لینک کوتاه : |
چاپ صفحه
