شعری از سیده محبوبه بصری


شعری از سیده محبوبه بصری نویسنده : سیده محبوبه بصری
تاریخ ارسال :‌ 5 دی 96
بخش : قوالب کلاسیک

یک مرد ، یک رویای زخمی ، بیل در دستش
یک زن ، زبانِ بسته و زنبیل در دستش

یک زن که زخم تازه  را با درد میبندد
یک زن دخیلش را به یک نامرد میبندد

یک زن که از دامن به اَبرو برده چینش را
انداخت روی شانه هایش سرزمینش را

یک زن ، زبانِ بسته و زنبیل در دستش
یک مرد آمد ، دست عزرائیل در دستش!

یک رویداد سرخِ بی انگیزه در حجله
زن  بودن اجباریِ  دوشیزه در حجله

زن میرود! تن ، روح را بر تخت میبندد
این شهر  دارد  از دهاتش رخت میبندد

سگهای دِه با گوسفندان توله میسازند
یک شهر را بر روی یک بیغوله میسازند
* * *
یک شهر با زنهای بی زنبیل و بی ناله
با دختران گل فروش سیزده ساله ...

مخفی شدن های کذایی پشت سانسورها
بوسیدن هر لاابالی در آسانسورها

در کادرهای بسته  با تصویر یک لبخند
ناخن جویدن های مخفی زیر یک لبخند

لبهای بسته غصه ها را قاب میگیرند
پس مانده را از کیسه ی ارباب میگیرند

اصلا خدایی نیست! میگویند او رفته
یک  شهر در تابوت تاریکش فرو رفته

رقاصه ها خلخال را از پا در آوردند
رفتند بالا ،  یک خدای دیگر آوردند

تا  باز  بنویسد میان دورهای  دیر
یک سورئال تازه را در دفتر تقدیر

رویای زن ، یک مرد با اسب سفیدش بود
آن مرد در آغوش معشوق جدیدش بود

رقاصه ها زنبیل را از سیب پُر کردند
شب با سلاح گرم ، دنیا را ترور کردند
* * *

یک زن که از دامن به اَبرو برده چینش را
خواباند  با لالایی آخر ، جنینش را

یک مرد رفته ، بیل را هم با خودش برده
زن رفته و زنبیل را هم با خودش برده

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : فرهاد زارع کوهی - آدرس اینترنتی :

...
گاهی تصور می کنم بیلم
بیلی که هم جان می کند هم گور
یا مرد بدبختی که از چشم-
دنیای هردمبیل افتاده!

خب مرد وقتی بیل شد، زن هم-
یک جورهایی می شود زنبیل
بازار زرگرها تماشاییست
هر گوشه یک زنبیل افتاده
...


مجموعه غزل «زمین مثله اجدادی»، ناشر: مؤلف، 1395
#فرهاد_زارع_کوهی
@farhadzarekoohi