شعری از سید محمد صدرالغروی


شعری از  سید محمد  صدرالغروی نویسنده : سید محمد صدرالغروی
تاریخ ارسال :‌ 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران

1
گذار تلخ خاطره ها
سیگار و
یک تکه کاغذ

2
انسان
انسان معاصر
به حاشیه رانده شده ی برج عاج

3
در ناگزیر گریزها
صدای ساعت
و اعتیاد خواب


4
از دوران کودکی آمده بود
زمزمه های گمشده
بی رحمانه، مهیب، ژرف

5
اداهای مضحک
شوخی های زمخت
و لمپن ها

6
پباده رو
واگویه های درونی
خاطرات مشترک

7
شب زمستانی
شمع
و روشنایی چشمان مخملی تو

8
در زیر سایه ی درختی
نقاشی خورشید
ژرفای هستی است

9
حلقه های مرده
تکرار وهم
در سرزمینی غریب

10
گستاخ
پلید
دروغ
هدف، وسیله را توجیه می کند

11
به تاریکی نشسته
در سیاه چادری بزرگ
هرزه یی شریف!


12
سرچشمه ی فرجامینِ
پاییز
صدای خش خش برگ ها

13
به انتهای راه نخواهد رسید،
دره های وحشت
در آستانه ی فراموشی

14
هایکو
تلنگر روشنگر
به کالبد بی روح

15
مشابهت تاریخی
صندلی های قدیمی
و رفیق همراه



16
ضعف، ابهام، نیاز
کژ روی دهشتناک انسان،
اسطوره!

17
یک لحظه ی بحرانی
انگیزه ی متضاد
خود انحلالی

18
تاریکی
سایه ی محض
نیستی

19
عینک مشبک
نقش های روی بوم
پیام آور ضیافت مرگ



20
موعظه
تفنن لجام گسیخته
در آن بحبوحه ی هولناک


21
خواب های پریشان جنین خون آلود
مزاری گمنام
تداوم شب

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : سمیه حبیب - آدرس اینترنتی : http://

من نمی تونم در مورد این شعر نظر بد ام چون مطابق میل من نبود، و البته این به اون معنا نی ست که شعر بد یا خوب بود!
البته از شعر 1 - 11 - و17 خوش ام اومد:
شعر 1 ترتیب خوبی دارد وتلخی ای را که باید به خواننده القا می کند.
شعر 11 اما در ذهن من تصویر جالبی زا ایجاد کرد. نشستن یک هرزه در یک سیاه چادر آن هم در شب پر از معنا و زیبایی ست و سیاهی القا شده به خوبی شریف بودن هرزه را نشان می دهد
(لااقل برای من! چهرا که برای من این سیاه بودن معنای گسترده ای داشت)
شعر 17 نیز خودانحلالی آدمی را به خوبی نشان داده است