شعری از سید علی اصغرزاده
تاریخ ارسال : 27 آذر 94
بخش : شعر امروز ایران
پنهان را به تنهایی هوا می آورم
زیبایی در آینه، دفن می شود
و خانه
شدن از هوا گرفت دریا دریا در سوی یا
پیشکش می کنم نگاه را با هنگام
ای ناخودآگاه درخت به همسایهء باد می آمیزد
ماه در دست
چکه ای ابر
ناپایان از لرزش
بر ترسی که خودم را می افتد؛ پایان می شود
پس از نیستی
پس از چند نیستی
دیشب را به مرگ می آیم
آب در گلدان
پژمرده
راه شاهنامه بود
ولی پایان نشد
زندگی بود
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه