شعری از سپیده برنجی
تاریخ ارسال : 17 مهر 99
بخش : شعر امروز ایران
من حدقهام
و اندازه توان خودم چرخ زدهام
آنجا که بالابلندترین نقطهی شب است،
یک برق بفهمینفهمی موفق هست
که تا میآید به تماشا رفع میشود
تازه بارها به چپ و
بارها به راست گردیدهام
از حضرات تصاویر تا بخواهی دیدهام
زنی که از عواقب شانهی زیباش
میترسد
کشیدهام
جمعیتی همیشه که دور، دورتر حتی
و خندههاش
هاه
تولد رنگپریدهی یک صدا
روی میز نیمهشب
برفها که در هواست
پلک هم پراندهام
از حرکاتِ ریز نور
بازیها که خوردهام
جدارههای برّان خورشید را
بهناچار
هورت هم کشیدهام
و هرچند هم که باریک شدم
بوالعجب بیشتر خواستهام
من حدقهام
و ذهن مرا سخت درگیر کرده یک سؤال:
چهطور تاریکی به دیدن چهطور مجبور میشود تاریکی
شب را
بستند
انگار لتههای بیریخت
لتههای یک پنجره؛
خاموش.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه