شعری از سهیل غافل زاده
تاریخ ارسال : 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران
از راه رسید ، انتظارش را نداشتم ، در را به صدا در آورد ، فنجان قهوه را روی پستانش گذاشت تا فالم را بگیرد
من از یک زندگی مشترک حرف نمی زنم
از راه رسید ، موچینش را بر داشت ، ابروهایش را هشت کرد تا حالم را بگیرد
من از یک زندگی مشترک حرف نمی زنم
از راه رسید،شکمش را شکافت ، دخترش را در آورد روبرویم گذاشت تا مرا از نتیجه عملم آگاه کند
من از یک زندگی مشترک حرف نمی زنم
از راه رسید ، تیغش را بر داشت ، چند تکه ام کرد:
تکه ای برای درس
تکه ای برای کار
تکه ای برای خلق
برای مادرم
برای دوست عزیزم سیامک میرزاده
برای ارتزاق
ارتزاق
ارتزاق
وقتی کفشهای کتانی گِل گِلی ات نیست ، که نیست
وقتی اظطراب زیر ماشین رفتنمت نیست ، که نیست
وقتی آسمان کوتاه شهرت خفه ام میکندت نیست ، که نیست
.
می خواهیم ، نیست می خواهمت ، نیست
می خواهیش ، هست می خواهدت ، نیست
بامن بمان ، هست در خانه ام دست
دستی که هم هست دستی که هم نیست
از من چه می خواهی بگو می خواهمت ، نیست؟
- "یک تراکتور که روی زمینهامان کار کنیم."
از من چه می خواهی بگو می خواهمت نیست؟
- "من یک میلیون پول می خواهم".
از من چه می خواهی دوست عزیزم؟
- من یک اسلحه کلاشنیکف زنگ نزده غیر دولتی جنگ زده خوش دست غیر نظامی عاشق گیسهای دختر همسایه زمستانی شبگرد غیر توافقات هسته ای ساختمان سرایداران بچه های بی سرگذشت از درگذشت شهیدان جنگ تحمیلی تحمیلی تحمیلی می خواهم
من از یک زندگی مشترک حرف نمی زنم ، که از راه رسید ، فنجانش را بر داشت ، تف کرد به فالم ورفت...
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه