شعری از سنيه صالح
ترجمه ی صالح بوعذار


شعری از سنيه صالح
ترجمه ی صالح بوعذار نویسنده : صالح بوعذار
تاریخ ارسال :‌ 8 آذر 99
بخش : ادبیات عرب

«ترانه‌ی زنی زنگی»

 

ای غریبان سرگردان
ای کاوندگان گنج مردگان وُ
معادن ویرانی...
خموش!
کودکانم
پراکنده‌اند در بوران حفره‌ها.
می‌شنفم
بوی سوختنم را
که می‌‌وزد از جنگل مرگ،
که تباه‌می‌شود در راه‌ها.
و تنها منم،
قربانی
آن‌‌هنگام که می‌میرد پرتو در سینه‌ام؛
به پا می‌خیزد
یکی زنگی
تا بر طبلش بکوبد
و برای «خون» بسراید ترانه‌ها را
اما رقصنده‌ای نیست...
سینه‌ی دلبر،
 عریان وُ
زرافه‌ها زندانی ترس‌اند
آه
دیگر
 شبم را
در مشت ندارم.

 

« أغنية زنجية»

 

أيها الغرباء التائهون
أيها الباحثون عن كنوز الموتى
ومناجم الخراب
صمتاً..
صغاري منثورون
في صقيع الحفر.
أشمُّ رائحة احتراقي
آتيةً من غابة الموت،
آتيةً تهدرُ على الدروب.
وأنا وحدي الضحية.
عندما يموت الشعاع في صدري
ينهض زنجي لينقر طبله
وينشد للدم الأغاني،
وما من راقص...
صدر الحبيبة عار
والزرافات حبيسة الهلع..
آه
لم أعد أملك ليلي.

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :