شعری از سعید نوراللهی


شعری از سعید نوراللهی نویسنده : سعید نوراللهی
تاریخ ارسال :‌ 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران

1.......

 

جوان ترين خاك براي تو است

و پوسيده ترين جنگل

                        براي من

از تو درختهاي بلند مي رويد

و اينجا در جنوبي ترين نقطه

نفت من استخراج مي شود

كاش به اندازه ي تو بكر بودم

وساكنانم هنوز نروئيده بودند

پرنده هايم هنوز نمرده بودند

درخت هايم...

اولين كشتي هم كه در ساحل تو لنگر بيندازد

درختهايت فرو خواهند ريخت

پرنده هايت خواهند مرد

و تو صاحب كلبه خواهي شد

صاحب دودكش و

                 شومينه اي كه هر كسي را به تو نزديك مي كند.

 

 

2........

 

شهر كوچك يخ زده ي من

اكنون كجاي جهان

                برف مي باري؟

آسمان تو باز مثل پرنده هاي شكسته معصوم است؟

شادي تورا چه كسي با خود برد؟

نشاني هاي تورا بركدام سنگ

                               ميخ كردند

 

تمدن يخ زده!

شیر غم انگيز!

تورا مانند عين القضاه كشتند؟

مثل پدر پاک

دردریاچه ای از یخ

به آواز شعرها دادند

حالا پياده روهاي شكسته،

وبغضهايي كه مرا مي شكند.

 

 

3........

 

 به شعرهاي خودم

باسري تراشيده و

موهايي درباد

 آمدم

كلماتم مرا نشناختند

بوي دود و پياده رو مي دادم

وكلمات بوي كندر و مر

شعر كلماتم را به اورشليم چشمان دختري برده بود؛

كه من ازدين او به پيامبري ديگر

انجيل مي خواندم

از پشت در صداي عشقبازي كلمات با زنهاي عريان مفاهيم را

مكاشفه كردم

پشت در

همه ي انگشتها نشانت مي دادند

شعرها سكوتت مي كردند

لبها روي هم افتاده بودند

باسری تراشیده و...

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :