شعری از سعید حیدری ساوجی
تاریخ ارسال : 8 آبان 99
بخش : قوالب کلاسیک
با هر كسي بهجز خودمان مهربان شديم
اسباببازي هوس ديگران شديم
در سرنوشت خويش دخالت نداشتيم
شخصيت اضافهي اين داستان شديم
مثل درخت كاغذي گوشهي اتاق
تنها براي سايهي خود سايبان شديم
در استكان عقل، كسي چاي عشق خورد
مثل تفالههاي ته استكان شديم
دستش به آسمان خدايي نميرسيد
ما بندهها براي خدا نردبان شديم
با اين كه كارنامه به آدم نميدهند
از هر نظر كه فكر كني امتحان شديم
اين شهر در محاصرهي كوررنگي است
ما بيخودی برای كه رنگين كمان شديم؟
از هيچ سمت، جاذبهاي در فضا نبود
سيارهي غريبهي اين كهكشان شديم
اين فيلم اندكي به شلوغي نياز داشت
بازيچهي نمايش بازيگران شديم
پوچي شبيه جانوري گوشتخوار بود
يك تكه پوست روي دوتا استخوان شديم ...
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه