شعری از سعدی گل بیانی

تاریخ ارسال : 5 مرداد 04
بخش : شعر امروز ایران
من تحت تاثیر تو هستم
تحت تاثیر دستهای تو وقتی سینههایم را فشار میدهد
و بمبها در نخلستان خاطراتم
منفجر میشوند
و قایقهای شرجیِ خورشید از شط بلند شهر
کنار میگیرند
من تحت تاثیر تو هستم
زیر و بالای بازوانم رو ببوس
زنِ موهایم زنِ حواریِ خائنِ رانهایم زنِ باغ با روزمرگی من است
به شکلِ نیمکتی چوب شدم رویم بنویسی
به شکلِ خون چکیدم از زخمِ شیطانت مرا بلیسی
به شکلِ یک فاحشه وفادار بودم به فقرت به فقراتِ طبیعیات
چرا میان موهایم الماس نمیگذاری
همسرایان:
گم شد او از من جدا زین جادهی باریک باد میپیچید با کاج...
من تحت تاثیر تو هستم
به تو وقتی مرا دزدیدی بسنده کردم پاریس
به تو از خسرو تبرت را صدای سنگ را دوست داشتم تنها فرهاد
به تو پرنس با سادگیات با نمایش مسیحیات
به تو سایه به اقتدای تو به لکاتهی اثیریات
به تو ایمان آوردم با فقط یک جفت کفش و کاندوم پارهگیات
به تو با حقوق بازنشستگیات
اسماعیل! تیماردارِ دیوانگیات
به تو با اتاق اجارهایات
به تو گفتم بهرام بهرام صادقیات
تو به من تحمل قهرمانیِ پوچت را دادی
بعد سوار اسبِ صحرا شدی به قاعدهگیام
به تو با تمنای افسانهگیات
من تحت تاثیر تو هستم
ببین که باغ بود خانواده باد بود با چمنش
ببین که بادبادکِ اعصار در هوایِ تشنجم باله میتکاند برای شاهزادگیات
ببین که نقاشْ گوشهی چشم مرا سبز گذاشت به استخوانهای کوچه یاد بادگیات
ببین که من میخوابم و خاکْ خاک پرهیزگار
رشد میکند از منخرین من
ببین که فرش را دورم لوله کرد و میبرندم به آوارگیات
ببین که تحت تاثیر تو تبدیل به چراغقوه شدم
اتاقهای تاریک را دانهدانه میگردند
همسرایان:
در قاب، عکس جنگلی است
توی جنگلْ بلوطها به رقصند
در رقصشان مهتاب کفرآلود
و دو بچهروباه
گوشههای مهتاب را میکشند پاره شود
از افقهای سرو
بدنم را دست به دست
به تاثیر تو تشییع میکند به تاثیر تو تشییع میکنند
و قاب عکس در چوب دورش دور میشود بعد
لینک کوتاه : |
