شعری از سروش علی نژاد
تاریخ ارسال : 6 آبان 04
بخش : شعر امروز ایران
وقتی که در تُنگ هستم
به جناس ناقص حرکتی فکر میکنم
پام دراز نمیشود
حرکتی که ندارم
چسبیده به این مایوی زردرنگ
امید
به سوراخهام رخنه کرده شالاپ!
مگر گربه نماد بیوفایی نیست؟
چرا دست برنمیدارد از مایو
این میومیو!
[این که جناس ناقص حرکتی نبود]
فکرش را نکن
گرسنه که بود!
فکرش را نمیکنم
پس نیستم!
از فرط فکر نکردن
فرت و فرت
عرق میکنم
پس هستم!
ترس دارم
که سرریز شوم در خانه
تیوپ شنا با طرح چند پیشیِ رنگی ندارم که!
هرچند راهی نیست
باید عوض شود این آب
که دنیا
از داخل حباب
جور دیگری ریده میشود!
مثل همیشه
چشمهام را نمیشویم
ریختهام توی سِرُم
سر کسی که بر تخت نیست
شبیه سَرَم
عرق کرده
اگرچه این بسته
که قطره
قطره
قطره
خسته کرده مرا
ادراری-نمکیست
رگم
امید را که مزّه میکند
به شوری میزند
چقدر الکیست!
فشار خون
افشرده مرا!
مثل تیوپی که خالی
افسرده نیستم ولی
پرستاری که هنگام تخلیهی قطرهای
پیش من است
چشمهاش
پیشی دارد شستهشده
جور دیگری میبینم او را
شبیه است!
از درون تفنگ آبپاش
شلیک میشوم
به آغوش پشمالوی مامان!
خالیام
همیشه خالی
عمیقتر بوده از پُر
و من عمیقتر
نیستم!
چه عالیام!
اگرچه هنوز عرق میکنم شور
مایو را درمیآورم
دیگر
میومیو نمیکنم
سهم من از دنیا
چند جناس ناقص بدون حرکت بود
که آن هم نباشد
بیخیال!
| لینک کوتاه : |
چاپ صفحه
