شعری از ستار جانعلی پور
تاریخ ارسال : 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران
ريل به درازا كشيده و قطار رفته اش/
پر شدن ايستگاه با يك نفر.
كرم كتاب :
سيب را كنار كتاب مي گذاريم / كتاب را گوشه ي باز پنجره /
_سيب سوراخ مي شود / كلمات را باد مي برد _
بي كلمه ، بي سيپ ؛ پنجره عادت باز بودن را مي بندد
صدا به ديوارها مي خورد/از هر طرف/ و مي پيچد
ما فكر كرديم چند نفريم
كرم دندان:
رنگ هاي زيادي را لاي دندان به خانه مي آوريم
تصور لب هاي زني كه در راه است/ دانه هاي توت / مزه مزه ي رنگ هاي ديگر
شب / دندان ها را از پائين به بالا مسواك مي كنيم واز بالا به پائين / قرقره
مي كشيم / رنگ ها را بيرون مي ريزيم
_ تمام شب / سياهي ناخواسته اي به دندان چسبيده / تمام روز/ جا براي رنگ
هاي ديگر تنگ مي شود _
دندان ها مي افتند و حرف ها فراموش مي شوند.
كرم چوب:
انسان بي سيب ، بي كلمه ، بي دندان؛ تنها مي تواند به صندلي چوبي پناه ببرد/
به درختي كه هنوز/ قاب پنجره اي كه هنوز / كرم كوچك ديگري كه هنوز
انسان بي سيب ، بي كلمه ، بي دندان ، بي صندلي
وقتش رسيده براي اولين قطار دست تكان دهيم
خالي شدن ايستگاه با يك نفر.
كاغذ هاي پشت و رو
براي اسب واژه ي تازه ي علف ريخته ام
اسب هم خودش وازه ايست كاغذي ، كه كلمات ديگر را حمل مي كند / « تو» را هرگاه مثل كلمه ساده اي
بعضي كلمات اجباري را، « رئيس جمهور» را.
_ رئيس جمهور كه مي تواند ازمدادي قرمز افتاده باشد ، يا هر مداد ديگري روي كاغذهاي پشت ورو _
_ رئيس جمهور كه يك نام نيست و از يك وازه بيشتر است /
درونه ي يك زنبيل خالي ، كه ديده نمي شود و حمل مي شود _
پشتم زخمي تازه كم دارد كه مي تواند نقطه اي از يك كلمه باشد
يكي از نقطه هاي « تو» يا بعضي كلمات اجباري
_ يكي از نقطه ها و هر كس اندازه ي خودش _
دستم را در آستيني بلند پنهان كن يعني اعتباري به آفتاب نيست / به هيچ وازه اي نمي شود اعتماد كرد
تنها بنويس دوستت دارم
آخر من وازه نيستم / آفتاب نيستم / و رئيس جمهور نيستم /
نامي ساده ام براي استكاني چاي كنار تو.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه