شعری از ساسان طالع
تاریخ ارسال : 2 آذر 04
بخش : شعر امروز ایران
ای کاوه
ای هر هزار سال یکی دو بار
ای نیمزندهی بیمارِ انتظار
تکرارِ فردا خدا هم بزرگ میشود
ای در نفیرِ نفرینِ نشد، نشد، شد، شد
لمیده پای چنارهای چرا
با چُرتِ انفعالِ باید و شاید
در اعتیادِ تماشای لحظههای تماشا
ای نمانمِ اندوه در نگاهِ غمنهادِ دمادم
ای کاوه ای فراموش
فرآوردهی از فقرِ راه و گام و مشت
فراگرفته از هرچه گوش کن
مشقِ بکوش و بمیر
آفرین و بگو چشم
فرار گرفته در اقرار بیقراری اشک
فردای همواره از پس امروزها نهان
نمایندهی هرگز
نمایان، نیامده آمادهی رفتن
ای هر هزار سال یکی دو بار در خیال
فریادِ ماخولیای صبورِ مُصرِّ نمیرید میرسد
بمیرید میرسد که بگیرد قرار و بمیرد
ای کاوه! ای چکاچکِ اندوه
ای چکاوکِ بیسر
کوچِ غریبِ امیدواری و فردا
ای برگ، در پاییز
شکوفهی گلایه در تگرگها بدونِ چتر
سیگارِ تا همیشهی روشن
تخدیرِ خاطراتِ بوده نبوده
بادبودِ همین است زندگی
درمانده در مانده از همه از خویش تر
ای نامِ با شکوهِ بود و نیست
ای خسته خفته پایِ چنارهای مرگ، بیچرا
بیچاره ای کاوه
ای هر هزار سال شاید یکی دو یاد
| لینک کوتاه : |
چاپ صفحه
