شعری از ساره سکوت
تاریخ ارسال : 3 آبان 96
بخش : شعر امروز ایران
دلزده از دریا به دریا
پوست چروک تیرهام را بکشم به تار
دستهایم را قایق کنم زیر اشکهایم
و نرگسهای بی بوی تورنتو را بیندازم به آب رودخانهی خشک...
گفتم مسافر برمیگردد مادرجان
دروغگوی حزینی بودم
و گفتم مسافر برمیگردد
حالا دو رودخانه روی گونهی من
حالا دو راه شیری زیر پستانهایم -خشک-
حالا دهان باز نرگسها در خانهی مادربزرگ
در گلدانهای جنگزدهاش
: با دهان گرسنهی زمین چه کنیم؟
دیدی دهان باز زمین بسته شد
و چیزی از من را بلعید
حالا من بی چیزی از من
حالا دهان باز نرگسها
و رگکردنِ ساز زیر انگشتهای خاطرهام "شور نزن مادر شیرت خشک میشه"
ای مرگِ از رگِ گردن به ما نزدیکتر
بیا به نرگسزار
زیر چارقد مادربزرگم بیا به نرگسزار
و موهای حنایی شیراز را ببوی
کودکی مفقودالاثرم را
عروسکِ یک دست ِدربدرم را
بیار به نرگسزار و بگو
بگو مسافر برمیگردد
: گفتی مسافر برمیگردد مادرجان
سر گذاشته از بی آبان به بیابان
شهریور دروغگوی حزینی بودم
و گفتم مسافر برمیگردد
حالا دهان گس تقویمها
دهان خونی خاطرات روی خیابان
تن ترکشخوردهی بالکن مادربزرگ
و موجی که از من برنگشته به تو برگشته -موجی-
و دروغ که از هر دهانی بیرون بریزد دروغ است
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه