شعری از ساجد فضلزاده
تاریخ ارسال : 21 اردیبهشت 97
بخش : شعر امروز ایران
جنگل
گورستان متروکه است
درخت
استخوان دستی که اشاره میکند
یکی به سار اگر باشد
دیگری به عقابهای پشت سرش
یکی به خورشید اگر باشد
دیگری به ابرهای دور و برش
با صورتِ استخوانی روبروی آینه میایستم
و فکر میکنم داشتن یک سگ
میتواند اندوه زندگی را کمتر کند
اندوه را ببندم به درخت حیاط
تکهای از شامِ شب را برایش پرت کنم
او دُم تکان بدهد و من...
نه
پنجره را ببند،
اتاق گودال کوچکیست
سگی استخوانها را در آن پنهان میکند
ما، شکلِ سنگ انداختن
ما، شکلِ فرار
ما، شکلِ نشنیدنِ دشنام پشت سریم
گفتند
سگی لنگان لابهلای درختان پنهان شده است
قطع کنید و پیدا
قطع کنید و پیدا
قطع کنید و پیدا
قطع کنید و پیدا
قطع کنید و پیدا
قطع کردند
جنگل
گورستان متروکه است.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه