شعری از زهرا رسولی
تاریخ ارسال : 26 آذر 04
بخش : قوالب کلاسیک
موهات را هی شانه میکردم
که شانهی موهای من باشی
هی دست میبردم به آغوشت
شاید برایم پیرهن باشی
موهات را هی شانه میکردم
شاید که با من صافتر میشد
امواج پر پیچ و خمش ای کاش
با قلب من شفافتر میشد
موهات را هی شانه میکردم
ای کاش با من راه میآمد
امواج موهای خودم اما
با حرف تو کوتاه میآمد....
بر دست هایم لاک پاشیدم
انگار لاکم را نمیدیدی
هربار هم در آن فرو رفتم
بی اعتناتر باز خندیدی
این حلقهها هم راست میگفتند
انگشتها پیمان نمیبندند
انگشتها از هم جدا هستند
انگشتها به حلقه میخندند
باران شدم شستم تورا،هرچند
بوی تورا از خاک میگیرم
این لاکها آرایش من نیست
دارم خطا را لاک میگیرم ....!
| لینک کوتاه : |
چاپ صفحه
