شعری از روح الله آبسالان


شعری از روح الله آبسالان نویسنده : روح الله آبسالان
تاریخ ارسال :‌ 30 بهمن 99
بخش : شعر امروز ایران

 

 

زن
به شرقی‌ترین نقطه‌ی پیراهن‌اش
به آن نقاط دور از ذهن
به هر سو
سر خم کرد.
و گفت:
آیا می‌شود چشم‌ها را به رژه درآورد
در مقابل سربازان
آن‌جا که بر نیمی از سکو سایه افکنده‌اند؟ 
و طرح اندام‌ها را
به سنگرهای متورم
به فلزها
هدیه داد؟ 
به هر سو
سر می‌چرخانی
نگاهِ
زن

پای چپ سرباز را
روی طبل بزرگ ایستانده است.
"چشم از حصارها بر ندار" 
این را زن می‌گفت.
با عکسی سیاه و سفید
در دست.
این‌جا
آرایه‌ها
از کلمات می‌گریزند 
رودی
به
رودی
جنگلی
به
جنگی
بیشه‌زاری
به
بیشه‌زاری
و پنجره‌ای به پنجره‌ای سر تکان می‌دهد.
زن کلمات را تا می‌کند
و سرباز
ایستاده است
طبل‌ها همچنان می‌کوبند
و پای چپ
آه پای چپ
یکدست
بی‌صدا...

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :