شعری از روجا چمنکار
تاریخ ارسال : 23 اسفند 94
بخش : شعر امروز ایران
خالی بمیرم از مرگ
در کوچه کوچههای کاهی
ار کنار درخت بلوط
باشد که بگذرم
از خونِ لبهای تو توت
بچینم توی حفرههای هیچ
و تنباکوی چشمهای تو دخترپیچ
ایدهآلِ دورهای باطل!
ایدهآلِ آخرهای اسفند و عطرِ سفیدِ شب!
باشد که روز
ریز بلرزاند صدایت را
لابهلای برگها و شاخهها
زیرپوستی دوستت بدارم و
مُشت که وا کنی
پروانه پرواز کنم به دور
با دَمدمای دهانت
و دلدلِ دود
دود ای ایدهآلِ جهانهای تار
بیحس شدن از عشق
ای ایدهآلِ دالِ آخرِ "رفتن از یاد"
باشد که پناه برم به تو
ای راندهشده از رعد از باد
باشد که شور بگیرم از گردن و دستهات
ای ایدهآلِ دشت بلوط و دریای توت
کتابهای بیخانهام را
بچینم در قفسههای سینهات
جا بگیرم در ردیفِ دندههات
خالی بخوابم از خواب
خالی بمیرم از مرگ
آرام و رام
بیخیالِ ارتفاع
از حفرههای هیچ
سقوط هم که کنم
جلیقهی نجات
باشد که زیرِ صندلیِ شما.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه