شعری از رضا نظری ایلخانی
تاریخ ارسال : 29 خرداد 96
بخش : قوالب کلاسیک
صبرم انگار باز کم شده است
که غزل هام رنگ غم شده است
می نویسم ولی کمی لرزان
چیزی از دست هام کم شده است
غزلم بغض کرده ترکیبش
بندی از شعر محتشم شده است
نه به قدری که بشکنم امّا
ساقه ام توی باد خم شده است
نیستی و من عاشقت هستم
دل من عاشق عدم شده است
عشق؛ تاراج، عشق؛ استعمار
به دلم قرن ها ستم شده است
آینه مه گرفته یا چشمم
باز ابری و خیس نم شده است؟!
تلخ شد این غزل ولی چسبید؛
مثل یک چای تازه دم شده است!
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه