شعری از رضا شنطیا


شعری از رضا شنطیا نویسنده : رضا شنطیا
تاریخ ارسال :‌ 29 اسفند 95
بخش : شعر امروز ایران

بار دیگر شهری که دوستم نمی‌داشت
 
رضا شنطیا


هر شب در خواﺏهای خوﻧﻲام
تهران را با صورتی وﺭﻡکرده می‌بینم
نکند باید این شهر را ترک کنم؟

- درک ﻧﻤﻲکنم! جوری می‌گوید "ترک کنم" که انگار ﻣﻲخواهد شهرش را طلاق دهد. خب برو!

حالا ببین
طوری از تهران بروم
که اسمش از شناسناﻣﻪام خط بخورد
نشانت ﻣﻲدهم!

تهران   ﺳﻠﻴﻂﻪﻳﻲست (به فتح سین): بی چاک و بی دهن
که پولش را نداده‌ام
و ترجیح داده‌ام به جای دهن به دهن شدن
بزنم به چاک و فاک نشانش دهم:

                                                      بیّا!

ما میدان زیاد دیده‌ایم
ولی دور بر نداشته‌ایم
نشسته‌ایم تا حریف اصلی بیاید / خاکمان کند.

کسی به ما گفته است
نجات دهنده در گور خفته است

نواختن بر طبل این روزهای یکنواخت
و دمیدن در شیپور جنگ با خویشتن
                                         ﺁﻥهم تن به تن
یعنی شکست را از پیش پذیرفتن
یعنی دست کسی ﺑﻪعنوان فرد پیروز بالا نرفتن
حالا می‌فهمم که چرا زندگی اصرار داشت
سوت زدن یاد بگیرم

اما نه
دلم می‌خواهد همین روزها با تکان دستی
جمله‌یی جهانی بشنوم
که "چیزی نیست عزیزم! داشتی خواب می‌دیدی"

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : رضا شنطیا - آدرس اینترنتی : http://

با وجود تاکید موکدی که به جناب آشور کردم شوربختانه حق دوست عکاسم رعایت نشده. عکس از کورش ادیم