شعری از رضا روزبهانی

تاریخ ارسال : 4 اردیبهشت 04
بخش : شعر امروز ایران
بخشی از شعر بلندِ "شدن"
در ورق اول تمام صحیفههای قدسی چنین آمده:
"وقتی به طور واضحی از وضعیت خمار گل میگویی
خماری گل
ریشه در عشوهی خار نمیتواند داشته باشد
اما ریشهی خماری
قدر مسلم در چهچیزی میتواند داشته باشد"
وقتی از نت جیرجیرک در هارمونی طلایی گندمزار بیرون میزنی
از پچپچ دهان گندم
کدام حرف دیوار را میشود تصنیف کرد
که به مذاق چندمیلیارد آدم گرسنه خوش بیاید
وقتی از در میآیی تو
حتی اگر از داخل در هم در بزنی
داری توش
به ارضا شدنت از بیرون شک میکنی
این را گمان کنم مولوی هم در شعرش گفته
که البته فقط به درد حافظ میخورد و عمهی مرحومش
وقتی از اوج فاجعه
از سال قیامت
خودت را به قامت معشوق میکشیو
برای حافظ از شاخ نباتِ غزل میگوییو اصلا به روی خودش نمیآورد
باید قرص و محکم روبهروی جلوبندی دوستدخترش بایستیو
عمود فاجعه را درست توی پیشخانش بگذاری
تا از دردش بگوید:
وای مادرجان آی مادرجان پاره شدم از خمار گل
از عطش هیچ زنی تشنه نمیشوم،
حتی آب حیات را
به همراهی خضر تا پای قصر هزار و یکشب زنان فتانه بردیم و بر دهانشان چکه
چکه
چکاندیم.
لینک کوتاه : |
