شعری از راحله کافی
تاریخ ارسال : 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران
و تاريكي در پس آبها فرو رفت
تو در آستانه ايستاده بودي
در آستانه در
هنگام كه نور از دستهاي تو مي چكيد
همچون مسافری خسته
با چشمانی خواب آلود
امتدادی باريك را به سمت ثانيه ها پيش مي رفتي!
می دانم
راهم را
می يابم
دلم را
دل غمگینم را
به صدایی خوش کرده ام پشت کوهها ،
مسافران از پشت شيشه هاي اتوبوس چشم تيز كرده اند
من به آسمان آبي خيره می شوم
تو هنوز در آستانه ايستاده اي....
در این باران
خودم را در آينه تماشا مي كنم
در اين اتاق نمور به دنبال روزنه ای می گردم
كه بتوان از آن دو چشم سياه را نگريست
و گل نيلوفري را به آب سپرد.....
در چمدان به دنبال كفشهاي گمشده ام مي گردم
و آن نشاني
كه شبي
در امتدادي باريك
در پس آبها فرو رفت
به سمت آبي پنجره ها
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه