شعری از داوود ملک زاده
تاریخ ارسال : 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران
گربهي پادگان
گربهي پادگان
همان سرآشپز مخصوص است
كه با عمري خدمت و اعتبار
از جلوي درجهدارها
ميخرامد،
بيخيال اداي احترام و رمز شب.
گربهي پادگان
همان فرماندهي بازنشستهايست
با درجههايي نامريي
ـ كه هر روز براي خودش ـ
برگهي تشويقي مينويسد.
گربهي پادگان
سرهنگيست
كه نميداند
چرا سربازهاي وظيفه
دو سال ِ جوانيشان را
از كاجها نگهباني ميدهند.
عاشقانه
تو ماهي
ولي هيچوقت از بالا
نگاهام نميكني
رو به رويام مينشيني
كنارم ميخوابي
حتا از پايين ميتابي
و مرا ماه صداي ميزني!
سرعتگير
سرعتگير
سرعتگير
سرعتگير
تمام جادهها را پر كردهاند،
اتوبوسهاي عاشق
بوسههاشان خشك ميشود
هي خيز برميدارد
كه به سمت انتظار تو سرعت بگيرد
گير ميدهد راه
گير ميدهد پليس
هيس...!
گير ميكند
حتا سرعتهاي مجاز
نرسيده به خطهايي كه
عرض جاده را قطع ميكنند.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه