شعری از داود مالکی

تاریخ ارسال : 27 خرداد 90
بخش : شعر امروز ایران
می خواستم کوه باشم
تا به شانه هایم پناهند شوی
روزی سه بار زیر آواز بزنم
تا تو به چراگاه عظیم تری
برای خواب بره ها فکر کنی
تا لالایی ام
خواب دره ها را عمیق تر کند
همه این ها را می خواستم
اما حیف..
با لالایی ام
تنها گوسفندها
به چوپانی فکر کردند
که یک روز
فلوتش را توی سینه ات گم کرد
وبه گله گرگ ها پناهنده شد
لینک کوتاه : |
