شعری از حسین گائینی
تاریخ ارسال : 31 اردیبهشت 93
بخش : شعر امروز ایران
هنوز
در رقص-وقفههاي جادهی هراز
هزار ترانه و ترديدی
گريزان از فرو رفتن در برف
لرزيده در من و
در سکوت
کوه نگاه تو، جاری در من و
رود نگاه من، ايستاده بر تو
تا دريا-شبِ بيوقفه
تا تاببازي خندههای تو
تلو تلو خوری جان من
و ژانگولر بازی ِ آتش
در شرم ِ همنشيني گونه و سرخاب
تا تداوم ِ آن ندااا
ندای مولانای تو:
"دزديده چون جان ميروي اندر ميان ِ جان من"
×××
هنوز
ـ بي حرفی از زمان ـ
در قامت هاشوری از خطوط
دستم به دور هالهای از توهم و ترديد
ـ به دور هيچ ـ
تهی میشوم
در سکون رود
در پريشانی کوه
"بيرونقِ بستان من"
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه