شعری از حسین ضمیری
تاریخ ارسال : 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران
دوباره از صفر شروع می کنم
7
8
یادم آمد
این اخرین باریست که بدنیا آمدم
ماه
یا ماهی
چقدر فرق می کند در این آبی سیاه
- به شوری زندگی می زند
مماس سایه ام
راه می روم
و با هر چه غریبه است دست می دهم
لب
لبریز سکوت می ماند
قطره یی می چکد
و دریا شورتر از من دور می شود
اندوههای هزار ساله ام را
به درختی می آویزم
که روی آب سرگردان است
این همه سکوت پرهیاهو
این همه آب
قُلپ
اَه
چقدر تلخ و پر نمک است
فردا
برایت دستی تکان می دهم
دوشت را سنگین می کنم
قُلپ
قُلپ
چه احساس خوبی
این اولین باریست که می میرم
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه