شعری از حسین اشراق

تاریخ ارسال : 4 اردیبهشت 04
بخش : شعر امروز ایران
آهوان در خطوط شاهنامه طغیان میکنند
آنها که بیرون میزنند چمدانشان خالی است
یک حجم تنهایی
یک حجم رامنشدهی تباه
بیرون از این قدمت، گورستانی حاضر است به لقاءالله
و اژدهایی که دست از گسل و ستاره و کوه برداشته
آن خانم آهو
در طول دیدهشدن ماه سرطانش را داد به دندان گرگ
و بعد در ازدیاد گیاه و دندانقروچهی عکاس، جنگل را مشمئز کرد
آهو، آهو، آهو
چشمهای منقرضی داشت که در آروارهی مرگ معطل بود
حالا در این پایان که برف را آدم فرض میکنند، زندگی پلکهای سنگینش را بر هم میگذارد
و پنهانی آهو را در لکههای پوستش به پلنگ میبخشد
آن عکس که مرتکب ادامهی چکهچکههای زندگی از رگها و گوشهی دهان است، کج نیست
آهو با گردنی شکستخورده در آروارهی پلنگ، وارونه است
آهوی مانده بر صحن شاهنامه دلش میخواست اعتراض کند
به آهوان رمیده
به طغیانی که ضمیمهاش داشت خون میشد
به تکثیر شجاعت
و آن مفهوم استمراری آزادی
تیری از چلهی کمان گریخت
آهو دریچهی چشمهای منقرضش را بست
نشست در کرانهی خون
لینک کوتاه : |
