شعری از حافظ عظیمی


شعری از حافظ عظیمی نویسنده : حافظ عظیمی
تاریخ ارسال :‌ 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران

1

 

این مرگ های ساده

برای انسان های مدرن زیادی پیش پا افتاده اند

اینکه پنجاه سال بیشتر زندگی کنی و

هیچ اتفاقی را نیمه کاره رها نکنی

بدون توجه به اینکه

گلایل تنها گلی ست

که هرفصل با رنگ های نو به بازار می آید

و خاطرات برای سر پا نگه داشتن دیوارهای پیر

به حوادث رنگی جدید نیاز دارند

چشم های بی کار و گونه های خشک

این روزها کمی غافل گیری می خواهند

برای اشک های احتمالی

کسی چه می داند

شاید این هیجان توانست

تیترهای روزنامه ای را به وجد بیاورد

و برای چند روز هم شده ، از مرگ تدریجی نجات دهد

مثلا اینکه :

              " سونامی برای قربانیانش سیل سیل اشک ریخت

                خرماهای بم پشت شرکت کنندگان مجالس ترحیم را لرزاند

                ملافه ی سفید ، شب کنکوررا به خوابی ابدی فرو برد

                هواپیمای توپولف ، بزرگترین ایستگاه روسیه در بهشت

                گلوله های آمریکایی ، بچه فرشته های خیابان گرد

                و ... "

حالا کمی طبیعی تر به دوربین نگاه کن

کمی راحت تر

شاید مجبور شدی تا ابد

ازروی دیوار

یا بین آگهی های روزنامه

به دنیا نگاه کنی .

 

 

2

 

به اشک هایم سپرده ام

جای خالیت را کاملا پرنکرده بند نیایند

به روسفیدی مادرم

که به سرنرسد

_بین موهایش_

به خیالاتم

تا بیشترازآنچه نشان می دهی بزرگت نکنند

و به عکست

تا چندتایی به چشم های غیرمسلح پدرحمله نبرد

*

تو اما

خیره به تمام این اتفاقات

تا خرخره درون قاب فرورفته ای

با مدل مویی که دیگرعوض نمی شود

وخطوط راست اطویی که راهشان را گم نمی کنند

_ ازآستین های پیراهن تو

تا گوشه چشم های من _

 

 

3

 

شنبه وقتی شنبه است

که پاشیدن یک مشت قبض آب تاخیری به صورتت

خوابت را دست به سر نکند

ازته مانده های ریش آینه

چیزی نمانده باشد

برای پاک کردن

موهایت با اولین شانه

سر کنار آمدن داشته باشند

خمیازه صبری اجباری نشود

میان فحش های ناموسی به صبح زود

اطو جوانی را به اندام لباس هایت باز گرداند

رادیو پیام ترافیک همت را

بین مسیرهای ریز و درشت تقسیم کند

با چند قاشق شکر

اوقات تلخ روزمره ی اسپرسو شیرین شود

عصر

حوصله ات چراغ چهارراه همیشه را آنقدر طول دهدتا دود اسفند صحنه را برای نمایش_

تمام قابلیت های دست فروش درنقشش آماده کندخرید مریم متقاعد شده باشی

مریم میزشام را متقاعد کند

 و شب با خیال راحت

 پای اولین قسمت از خوابی بنشینی

 که تا به حال ندیده ای

*

شنبه

 با تمام این حوادث

 هفت روز طول می کشد

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : سمیه - آدرس اینترنتی : www.angoorewahshi.blogfa.com

واقعن تو شعر خسته گی شاعر از روزمره گی ها به خوبی نشان داده شده

ارسال شده توسط : یاسمن بهار - آدرس اینترنتی : http://yasaman-bahar.persianblog.ir/

ممنون
لذت بردم.