شعری از بهنام بیگی
تاریخ ارسال : 7 مهر 95
بخش : شعر امروز ایران
ﺗﻜﻪهایی از این دست را روی دفتر ﻣﻲبرم
و خیال را که چیزهای عجیبی در سر دارد
لمس ﻣﻲکنم.
و این جای بین انگشتانم را هیچ ﻛﻠﻤﻪای پر ﻧﻤﻲکند.
دست در جملات ﻣﻲبرم
پرده را کنار ﻣﻲزنم
به پنجره ی بدنت ﻣﻲرسم
و ماه را که ﺳﺎﻝهاست
در سمت چپ این پنجره پنهان شده
به سرقت ﻣﻲبرم.
حروف نخواﻧﺪﻩای هستن ﻧﻘﻂﻪها
و قاتلان سریالی ﻣﻲشوند
در ﻓﻴﻠﻢهایی که با این چشم دیده ﻧﻤﻲشود.
نامت را صدا ﻣﻲزنم
صدا ﻣﻲزنم
کافی نیست
نامت ﻧﻘﻂﻪهای بریل است
باید ﻟﻤﺲشان کنم.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه