شعری از بهزاد خواجات


شعری از بهزاد خواجات نویسنده : بهزاد خواجات
تاریخ ارسال :‌ 23 اسفند 94
بخش : شعر امروز ایران

از خودم

از کتاب زیر چاپ " میخ بازی برای مرتاضان"

از خودم خوشم می آید ؛

دِه اگر باشم ، چو بیفتد بره ها را فروخته اند ،

با پولش آپارات خریده اند ،

از خودم خوشم می آید .

تلاقی وایرلس های مغموم

با هن و هنِ این لعبتانِ مجازی

و بردن ، آوردن ...

آوردن و بردن این شکم

در لایزالِ خاکشیریِ آسمانِ غروب .

می شنیدم : راه های پاک دامن را

از زباله های کنار جاده باید شناخت

و نشسته بودید در من

که حرف های گزاف می گفتم

و تند تند سر می کشیدید ؛

اما بالاغیرتن به کسی نگویید

که یک زن در بالشم زندگی می کند

و من آن قدر پدرم بودم

که در تهران ، زلزله هم بیفتد

آجر از آجر تکان نمی خورد ، هیچی نمی شود .

از خودم خوشم می آید

که جوجه تیغی را گرفتم ،

خواستم کاری کنم ، نتوانستم ، ولش کردم

و بادها ، سخت ، مصالح ما بودند

که زیگورات ها بسازیم ، شگفت

در حالی که دوربین مداربسته

عجز می کند از تردد اشباح .

قراری می گذارم با شما

تا قیامت و دیدار خواجه ی شیراز :

کیف کنید هر صبح

از شاخ شمشادیِ خودتان

و دِهِ پایین را چندان بالا بگیرید

که قوز کند بر سرنوشت اش ، ناخدا خورشید ؛

یعنی برای آن سه پرسش ازلی

دو پاسخ داشته باشید

و سومی هم کنسل شود

با رنگ چشمانی که در مغازه دیده اید

چار سال قبل در خارک .

این یک آرایش جنگی است

در مقابل گردویی که پوک است

و هزار سال هم که خوشم بیاید از خود

باز در تناسل آسمان

تمام جنایاتش را ، کهکشان

قایم کرده در پشت ماه

تا ولدچموشی معصوم

زیپِ سرم را باز کند ،

مشت مشت پونس دربیاورد

بریزد بر درِ خانه ی شمس

و بگوید : بفرمایید سماع !

امروز مراسمِ هیس هیس است

در خانه ای که نه در ، نه پنجره ای ؛

صدای پای تو ، اما سر می رود از دیوار ، از دار

و در هرجاییِ آن ، هیچ جاییِ من

تنگ می شود جای شما

که نامه ای فرو کنم در قبر خیام

درباره ی موضوعی که ...

اصلن به شما چه مربوط ؟))

مهم این است که که پاسخی برسد ، که می رسد

تا من از خودم خوشم بیاید

خیلی بیش تر از قبل .

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :