شعری از بهزاد خواجات


شعری از بهزاد خواجات نویسنده : بهزاد خواجات
تاریخ ارسال :‌ 29 اسفند 90
بخش : شعر امروز ایران

طبق روایات معتبر از کوه آمدند   

با بوی جنازه های مریخی

چشمان شان دو دگمه ی بی رنگ بود

و به هیچ کجایی وصل نبود

و اصل نبود .

آه از تلفن همراه شان ، راه شان

که مباحثات کژدم و زئوس را

آنتن داده و پیش می برد

در شبکه هایی غریضی .

اما خانه ی من این جاست

که در این ماهواره ،

در این تبلیغ پنج ثانیه ای

ریش تراش برقی

رستگاری را کامل می کند

و پدرم که با کلی کمالات

در پلیس راه بندر ماه شهر

زره پوشی شده آن چنان خراب

که غوغا می کند صدای پیانویی مغموم

از سمت لشکر افراسیاب .

شیخنا !

در منزل هفتم نشسته ایم

و دیر کرده اتوبوس فنا

نمی شود ، نشد

که توصیه هایی کنیم به گاندی

و به همان موازات

طاهره ی قرة العین

با جای خال تندیس اش

رابطه های مشکوک را کوک کند .

اگر که هزینه های جاری اش را

از من بخواهد آسمان

یا این که شناخته شوم

در یک کارتون قدیمی

با کلی اداهای اردکی ، اگر که ...

اعتراف می کنم با این غلظت زندگی

عق زدن از کرامات جنازه هایی است

که زنده اند در خود

اما کسی نمی داند .

پس بالاغیرتا هیس !

هیس جناب خودکار !

که بچه های باد را با دردسر خوابانده ام

و با شش الموت ، نقدا

چنان به جنگ کارخانه ی سیمان رفتم

که پیمانکارانی خایب و خلسر

ترک های تیسفون را دیدند

و به خود لرزیدند.

طبق روایات معتبر

شعری که قرار است نوشته شود

نوشته نمی شود هرگز

و من در سیلی به دنیا آمدم

که مادرم را برد

و شش بچه باقی گذارد

که یک دیگر را بلعیده اند تا کمر

و من سومی هستم .

فضانوردان روسی

از تمام آن چه دیدند خالی اند

و من از تمام آن چه دیدم ، پر .

بردارید ، این سطر را بردارید

و روایتی بنویسید با تقلب

که در مطمح نظر قرار بدهد

پاشنه ی کفش تان را ...

تا راویان خبرهای درگوشی

در آخرین خبر با کپسول آتش نشانی ...

و ناگهان خروس

از تابه بیرون پرید و گفت :

تف بر جهانی

که ساعت های زنده را سرخ می کند

و جای خالی جوجه ها

حفره ای که بر صورت خواهرم

استخرها  از شائبه لب ریزند .

در ابتدای این شعر

من روایتی داشتم معتبر

از فک زدن های سقراط

برای اثبات موجودیت فک

اما نشد ، نمی شود

و این جا آخر شعر است

و نقطه ، تنها کار بزرگی که می توانم.

صفحه ی یک صد و هفتاد تاریخ بلعمی

سطری شدیدا افتاده دارد

که لو می دهم این جا ، لو می روم این جا :

 

تنها کار بزرگی که می توانستند .

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : نرجس اسفندیاری - آدرس اینترنتی : http://

باعرض سلام وخسته نباشید
متشکرم از این همه اشعار زیبا موفق و موئد