شعری از بهزاد باغبانی نیک
تاریخ ارسال : 2 آذر 04
بخش : شعر امروز ایران
جهان کوچک ما
جای چند کوچه بنبست
به بست نشسته
که دستها اینگونه رها بیرمق و سرد
سرما دار میزند جوانهها
زمستانی نیست
حرکت، تصور گنگی است در خیال خام خدایان معبد
مسیر نامیسّر پرندگان کوچ
در مهاجرتی گنگ
پرستویی سردرگم
در کدامسو باید
البته اگر سویی مانده باشد
زبان ساده
دوستت دارم را
در پاورقی با لکنت میخواند
میبندد کتاب
و ساعتها در سایه
به همسایه خیره میشود
آااااخ
سرم خون میچکد
و زخم دارد از سر کول کلمهها بالا میرود
میرود بالا تاااااا
نگاه پر از آه آیینه اتاق خواب من
خواب
آب رفته است مدتها
و خاموش است چراغ
خیابانی ریشه دوانده در لیلکها
و بهار از موهات آغاز میشود
و به چشمهات میریزد
اصلا اینهمه آشفتگی در شعر مگر
بگذریم
جهان کوچک ما
در کوچهای بنبست
به زندگی خود
پایان داد
و شعر درست از همینجا...
| لینک کوتاه : |
چاپ صفحه
