شعری از بدری دهنوی
تاریخ ارسال : 2 آذر 04
بخش : قوالب کلاسیک
نگاهت دیپلماسی، من خدای واژهها هستم
سفیر گفتگو با چشم زیبای شما هستم
بکش خطّی به دورم با حریم امن بازویت
که بی مرز از خیال تو در این جغرافیا هستم
تو و چرچیل چشمانت، من و احوال آشوبم
وقوع انقلابی در جنوب آسیا هستم
به دل مرداد آغوشت، به سر فکر مصدق بود
که این شبها خودم در خود، به فکر کودتا هستم
لب مشروطهخواهِ تو سیاسی کرده شعرم را
ردیفم کن به یک بوسه که مضمونی رها هستم
پس از تو تکههای من کنار هم نمیماند
دلم پیش تو امّا خود نمیدانم کجا هستم
| لینک کوتاه : |
چاپ صفحه
