شعری از امیر خالقی


شعری از امیر خالقی نویسنده : امیر خالقی
تاریخ ارسال :‌ 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران

دیگر گندش درآمده

 

به تو چه می آید

حالا یک "،" را روی سطر بالا هی جا به جا کن

بیش تر از دوبار خوانش

تمام دوستت دارم های دنیا را به آتش سیگار بخیسان

و زیر خاکسترش

سیب زمینی دلم را

به نمک چشمهایت صرف شود:

آمدم   /   آمدی    /    آمدند

من روی دستانشان باد کرده بودم

رفتی    /    رفتند

من مانده ام با نکیر و منکر ، یک دست برگ

پشت سر خدا بزنیم برود درسش را پس بدهد

بزرگ شدی که بچه گِی کنم      بزرگ

که گاهی دیواری کوتاه تر از تو پرتابم نمی کرد

این پل ها برای سقوط ماشینم حقیرند

روی ساعتم که بر می گردم

- به من چه پردگارتان بیشتر از این دهانش باز نمی شد!

پشت مرزهای قرمز خوابیدیم

آژیر خطر با سوتی          هواپیماها را روی سرمان می کشید

ما سرمان را از زیر مدرسه می دزیدیم

روی هم می خوابیدم

مدرسه

با توالت های چند نفره در ساعت 25

دگرباشانی را روی دست عاقد محله گذاشت

هنوز توی خرابه های این شهر به سنگر می گیرمت

با دستی زیر دینامیتم  به دوش

فندک می زنم

می اندازمش توی قد تمام شیارهای تنانه تان

می روم روی سطرهایم           تخت

از زیر پایمان که در رود

با کلمه اصطکاکی دارد انگور

رعد و برق دنباله ی شعر را سوزانده

من سطرهای بعد را با بتادین می نویسم

برای احتیاط روی چشمانتان کاندوم بکشید

لطفن

فن ها را روشن کنید

دیگر گندش درآمده

لای دندانهایم کلمه ای گیر کرده

که زبان مادری سر به سرش می کشید

 

 

شعر پیشین امیر خالقی در پیاده رو :

 

 

هر چه بر قله ی تنهایی صعود می کنم

شهر با مردمانی که خورده،کوچک و کوچک تر می شود

کیش شدم

با کشتی هایی غرق

و هزارن دسته گل به یاد یک تهی بر آب

جایی از تنم را طمع کور کرده

جایی توی این باران خیابانی که هر چه کلمه پچید گل و لای روی تو پاشید

جا به جایی در پازل وجود به وجد می آوردم

ناضرورِ مضر

بیا یک دست دیگر مانده تا پا پیش گذاشتن

یکی باید این خط ها را عقب تر بکشد

یکی از خود ما

که سیگار دود می کنیم روی نیمکتهای خیس خانه ی هنرمندان

مشروب می خوریم توی تاکسی

و بار می کنیم... بار می کنیم آوارگیمان را توی این بهمن

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :