شعری از الهام صادقی
تاریخ ارسال : 2 اردیبهشت 97
بخش : شعر امروز ایران
برکه های بی ماهی
هوای خوب هم سیاسی شده است
مثل ژنهای خوب
پیراهنی که پوشیده است باد
که در سکوت درختان
تسلیمی اجباری خوابیده است
حرفها بر تنهی درختها
تبعیدی صدای گنجشکان
سقوط اشک
آفتاب
روسیاهی زمین
که بر بدی میچرخند سخنها
رخت بربسته خوبیها
بغضهای مانده پشت برف
شانههای کوه
دراز کشیده است آفتاب
جادهها
امید نام کوچک سیمهای خاردار است
مرزها
سیانورهای پایین رفته از گلو
کلافهام
در حسرت زوزههای ممتد
میآیند و
میروند
بر شاخههای درخت مینویسند:
دهانهایتان را باز نکنید!
هر فصل من، قرنیست
زمستانها
بهار
شکوفهها
چشمهای مانده در آرزوی خوابی آرام
عمیق
من خستهام!
خسته از آخرین صداهای مانده
در برکهها
برکههای بی ماهی!
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه