شعری از اقبال معتضدی
تاریخ ارسال : 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران
1
بی تابی ام را
در خاکستری ها ادامه می دهم
بی آبی ام را
در کویر
1386 – تابستان
2
از رنج ها نمی هراسم
در پی افتخار هم نیستم
در لابه لای خیزران ِ ویران
دنبال نی یی هستم
که به یاری او
بتوانم
- کاملا –
بگویم آه
1386 – بهار
3
بی وزن ، در مسیری تازه و سیال
به سمت فضایی روان
گام بر می دارم
شهری – هنوز طبیعی و زنده –
در برابر است
کوتاه ترین راه
به این شهر بی نظیر
خواب است .
1387- پاییز
4
استقرار یافته ام
- چون درخت -
در دامنه افسونگر ِاین تپه ی سبز
خوشم با پرنده ها و بادها
و آن برجِ بلندِ قدیمی
در باغ شیبگاه
دوست داشتنی است .
1387 – پاییز
5
گره می زنم
تورها و طناب ها را :
بسته می شود
گسسته ها
برای عزیمتی هزارباره
از ساحل به دریا
در پاسخی ناگزیر
به رویایی بزرگ و گریز پا !
1387- پاییز
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه