شعری از اصغر عظیمی مهر

تاریخ ارسال : 13 مهر 93
بخش : قوالب کلاسیک
سايه اي فكر مرا از دور اذيت مي كند
از درون هر شب مرا بدجور اذيت مي كند
اين اتاق خواب من يا خانه ي خفاش هاست ؟!
صبح ها چشمان من را نور اذيت مي كند
از همان وقتي كه ديگر توبه كردم از شراب
بيني ام را بوي هر انگور اذيت مي كند !
از همه آلات موسيقي فقط با « ني » خوشم
گوش من را تنبك و تنبور اذيت مي كند !
گاه اگر يك سر به قرآن مي كشم روح مرا-
وعده ي باغ بهشت و حور اذيت مي كند !
گرچه دنيايي پس از مرگم ندارم؛ ترس آن
روح من را سالها در گور اذيت مي كند !
#
از مميزها گذشته شعر من ؛ اما مرا –
اينكه خود را مي كنم سانسور اذيت مي كند
لینک کوتاه : |
