شعری از اصغر اسدپور
تاریخ ارسال : 2 اردیبهشت 96
بخش : شعر امروز ایران
به تو که فکر میکنم
موهات میریزد روی شانههای من
اندام برهنهات ماه
هربار که دست میبرد در رویای یک رود
میرقصد با من و ماهیها.
خون انار و انگور تو بودی
که در استکانهای مست ریخته شد بارها
بارها
به تو فکر کرده بودم
هربار که آفتاب
چون پرندهای سرخ
از دهان تاریکی
پریده بود.
تو از آغاز با من بودهای
چون آفتاب و پرنده
و اندام برهنهی زنی که
بر دیوارههای غار کشیده بودند.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه