شعری از آناهیتا رضایی
تاریخ ارسال : 5 آذر 96
بخش : شعر امروز ایران
"یکی تغزل بی قرار"
شعر یعنی که ربط بدهی شک را به دلایل نقلی
خانه را به خرافات
شعر را به تناسب بالاتنه با سر
وقتی میگردانی تا ستون نمک را آزمون کنی
امیرآباد با رابطه داشت
از مسجد که دیگر یک مسجد نیست
به خاطر رنگ ِ اشکهای تو
دارم "تو را" را از محدوده خارج میکنم
به یاد آر
ربط داده بودی ترک را به تعاطی
کیف چرم را به دروغ
زعفران را به دعوا
ودکای روسی را به خبث طینت ذاتی
راستی معنای بلاغت چه بود؟
چه چیز را مغلطه تصرف کرد؟
چرا نام کوچک دخترانهای حراج شد؟
چگونه از فکر دست بشویم؟
چگونه شک نزول نکند؟
چگونه خلاصه کنم توالی حادثه را؟
چگونه به خواب بغلتم؟
خواب پشت دیوار
دیوار با پاهای آویزانتر از کابوس
تکانتکان عقربکهای چرنده
سنگ میاندازند سنگ به مغاک
که "دیر زمانی اگر در مغاک چشم بدوزی مغاک در تو چشم میدوزد نیز"*
دست بردهام به ناخودآگاهترین کنج ِ اتاق
به تفاضل گوشههای تخت
اما
برای آغوش من
آن همه بالش زیاد بود
چرا سوال نکردم؟
ملال، سکونت ِ ممکن شد
بیا دست بکش از صورت بیحوصلهام
تا تحمل، رباخوار روزگردمان شود
بههرحال
شعر یعنی که ربط بدهی به سادگی
امیرآباد را
به کوی پرطمطراق ِ نمک
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه