شعری از آزاده فراهانی
تاریخ ارسال : 4 شهریور 95
بخش : شعر امروز ایران
«از داﻧﻪای که رمز عبور بیابان بود»
از آن ایوان شروع شد
ﺁﻥجا که گل از خارم مدام ﻣﻲرویید
تا گیسوی سرسپرﺩﻩام به «صبا»
در صبحاﻧﻪهای قهوه و مسواک
و ﻗﺪﻡهای باد عصر
ﺁﻥجا که من،
تنی بودم که داشتم توی آن نفس ﻧﻤﻲکشید
که تمام شبم در بام جغد
خراﺑﻪتر بود
گفت: غرض اداﻣﻪی راه است
و مسیر، گمراهت ﻧﻤﻲکند
گفتم: در خار و خیال دارم فرش ﻣﻲشوم
مراقب ﭘﻠﻚهایم باش
مراقب این ﻧﻴﻢگنبد معلق
در شبکیه
مراقب دﺳﺖهایی که مقرنس ﺷﺪﻩاند
بر کاغذ
و از عبور شعر
فناتر از عمرند
گفت: انتظار تنی باش که شاید از تو رد شود
که گلی بشود
از سرخت مدام
و دو فنجان شود
و دو بشقاب
و یک روسری در باد
از ترﻧﺞهای رنج
و ﻧﻘﺶهای گل سرخ
نقش بر آب شود بر بشقاب رژیم
که لاغرترت ﻣﻲکند
از ابتدا به پژمردن
گفتی مراقب مردﻣﻚهایم هستی
که مبتلا ﺷﺪﻩاند به رشد
در قرﻧﻴﻪهای تو
و مراقب ﻟﺐهایی که از خار
از گل
از سرخ
باﻟﻎتر ﻣﻲرویند
میان دو رﺷﺘﻪی سیاه پشت ﻟﺐهایت
ﺁﻥجا که تو
سوار راه بودی
و در من بیابانی بزرگ شد
در کجای آن خودت را تکاندی؟
که تکرار ﻣﻲشد
بادیه روی بادیه
و از جهان من
نورهای هندسی
در ﻗﻮﺱهای مقرنس رویید
وقتی تاریک بودم
و عبور از ﻣﻴﺎﻥمان ﻣﻲگذشت
ﺁﻥجا که خودت را خالی کردی
و زمین در سرزمین و نفت
حفر ﻣﻲشد
عبور در ظلمات بود
ﺁﻥجا که خار از گلم رویید
و سرخ ساکت بود بر چوﺑﻪها
بیابان را تکان دادی
و حفر به ﻧﻘﺐهای زمین رسید
به آب
و داﻧﻪای که بیابان را نجات دهد
و تمام ﻏﻠﻪها در گیسوی سرسپرده به باد بارور شوند
از داﻧﻪای که رمز عبور بیابان بود
و از نورهای هندسی
در طبقات زمین
تکثیر ﻣﻲشد
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه