شعری از آرزو نوری


شعری از آرزو نوری نویسنده : آرزو نوری
تاریخ ارسال :‌ 28 فروردین 96
بخش : قوالب کلاسیک

من بهمن ام همواره از کوهی سرازیر
تو جاده ای با پیچ و خم های نفس گیر

می غلطم و می لغزم و می ریزم از کوه
با سنگها و صخره های راه درگیر

فکر رسیدن می کنم هر روز و هر شب
با پا و با سر می دوم بی هیچ تاخیر

اما در آن پایین به پای کوه سنگی
تو داده ای دست خودت را دست تقدیر

قسمت نبوده، نیست، اما، احتمالا ...
مغز تو را این حرفها کردند تسخیر

بیهوده می کوشم برای با تو بودن
وقتی که می جنگی تو با هر گونه تغییر

این برف سنگین آب خواهد شد سرانجام
بر جای خود باقی است اما جاده پیر

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : توحیدی - آدرس اینترنتی : http://

این برف سنگین آب خواهد شد سرانجام
برجای خود باقی است اما جاده ی پیـــــر

شاه بیتی که امید می افزاید وتوصیه به صبرمی کند همسان شعرمحمد سلمانی :
" می نشینم بهار می آید
اندکی بیش عمرسرمانیست"