شعرهایی از ﻋﻤﻴﺪ ﺻﺎﺩﻗﻲ ﻧﺴﺐ


شعرهایی از ﻋﻤﻴﺪ ﺻﺎﺩﻗﻲ ﻧﺴﺐ نویسنده : ﻋﻤﻴﺪ ﺻﺎﺩﻗﻲ ﻧﺴﺐ
تاریخ ارسال :‌ 23 دی 94
بخش : شعر امروز ایران


1

آمده ام جنوب
که در مسیر ِ باد و ُ  خلیج فارس
خدا را تجربه کنم
آمده ام جنوب  
بنشینم پای صحبت ِ دریا
که خدا را به یاد دارد
برخی آمده بودند
یک ساک دریا و ُ خدارا با خود ببرند

دریا طوفان کرد .

2

نه این که فروتنم  ، نه
فقط فرو می روم در تنم
ھراز گاھی
که بی سابقه گریه  می کنم
و از پا در می آیم
که خودخوری
سهم  ناروای ِ من
 از این عاشقانه ی مظلوم است
نمی فهمی چرا ؟
نمی شود که نباشی
و من از رنگِ  نگین ِ انگشترت
به چشم خاتون تاریخی ام  برسم
که ھر گرد
نگین
خیسِ
عنابی اش
التماس بود و تشر بود
نمی فهمی چرا ؟
که نبودنت
شبیه تماس اسید و ُ
اندام آدم است
و حالا که روی صندلی
جای تو خاک نشسته
می خواھم
گریه کنم .

3

جنوب بوی نفت  می دهد
و بوی  بمب ِ صدام
چه همه دلیر داشته این جا که جنوب است
و چه همه دلبر داشته این همه دلیر
که از جا بلند شدند  
همیشه خاکی که  خمپاره  می خورد
از جا بلند می شود .

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :